شوهرم میوه فروشه با برادر بزرگ ترشم جور نیست قبل عید برادر شوهرم هی میگفت بیا مغازه شریک بگیریم بیا مغازه بگیریم شوهرمم قبول نمیکرد نمیدونم چی شد رفتن مغازه گرفتن یک هفته بکوب حالم خوب نبود هم بخاطر شریک شدنش ناراحت بودم الانم فک میکنم اون روزا سنگینی دعا روم بوده بعدش ماهم اومدیم بغل مغازه یه خونه اجاره کردیم پدرشوهرمم میاد به اینا کمک میکنه روزی چقد پول میگیره همه وسایلا خونشونم از اینجا میبرن هیچ صب تا شبم مادر شوهرم خونه ماست بخدا ناهار شام صبحانه کل خانواده شونو من باید بپزم برادر شوهرمم کار نمیکنه فقط میخوره میخوابه خیلی پروون شوهرم بعضی وقتا با برادرش بخاطر تنبلی دعا میکرد یروز مادر شوهرم گفت من میرم خونه کار دارم درحالی که صب تا شب خونه ماست از اون روز به بعد دیگه شوهرم اعتراص نمیکنه منم شدم نوکرش ن بخدا مامانم رفته سرکتاب باز کرده گفتن مادر شوهرش هم زبون دخترتو هم شوهرشو بسته الان شوهرم عاشق اونای درحالی که از اونا خوشش نمیومد چون اصلا شوهرمو دوست ندارن حتی یه جوراب واسم نخریدن همهشع تو مساعل مالی خانواده من پشت شوهرم بوده الان اونا عزیز شدن مامان من بد بخدا منم اینجا نوکرم بنطرتون چیکار کنم؟ کسی میدونه دعا تا چند روز اثر میکنه منم برم دعا بگیرم چون احساس میکنم سنگینی دعا تو خونه هست؟
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!