2777
2789

چقدر دلم برای اون دوران برای خونه پدری برای دغدغه های اون موقع تنگ شده . اون موقع ها کلی خیالات داشتم که آینده این بشود آن بشود که هیچ کدوم نشد . البته بی انصاف نباشم بعضی هاش شد ولی اونی نبود که دوست داشتم .

خلاصه الان تو حال و اوای صبح تابستان یاد روزهای تابستان نوجوونی افتادم . چقدر شیرین بود .


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اره واقعا آب بازیامون تو حوض وسط خیاط

انار چیدنامون و زخم و زیلی شدنامون

برف بازیامون تو اون برفای زیاد

مسابقه دو دادنامون

تولد گرفتنامون لای خاله بازی

هی واقعا هیچ دغدغه ایی نداشتم جز اینکه فردا صبح پاشدم چه بازی بکنم چه نقاشی بکشم چه خوراکی بخورم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792