دیشب پسرم اومد تموم اشپزخونه رو بهم زد و کلی آشغال ریخت اخرش گیر داده بود ک ابم بده بهش اب دادم میگف نه ابو میخام بریزم رو زمین یکم ریخت رو زمین عصبی شدم لیوان رو ازش گرفتم و از دستش گرفتم از آشپزخونه انداختم بیرون شروع کرد گریه کردن، منم رفتم لیوان رو بزارم سرجاش ک چشتون روز بد نبینه رو آب لیز خوردم دوتا چرخ رو هوا زدم و شتلق افتادم رو دستم😂😂😂😂😂گفتم آه بچه گرفتم😂😂😂😂