سلام نی نی سایتی های عزیز قبلا از اینکه داستان زندگیم رو تعریف کنم یه خواهشی دارم
لطفا پر بازدید،ش کنید
من داخل یه خانواده مذهبی و سرد به دنیا اومدم ( من و خواهرم دوقلو هستیم ) پدرم اعتیاد و مشکل اعصاب داشت و تحت نظر روانشناس بود مادرم هم بخاطر دارو هایی که مصرف میکرد اکثر اوقات خواب بود و خرج خانواده ما رو پدر بزرگم ( پدر مادرم ) میداد از وقتی یادم میاد تو خونمون دعوا بود خواهرم می ترسید و میرفت پیش پدر بزرگ و مادربزرگمون ( خوانده مادری ) می موند یعنی اکثرا اونجا بود و خیلی کم خونه میومد ( اون موقع شاید ۶.۷ سالمون بود ) ولی من همیشه پیش مادرم بود می ترسیدم همهاش بزارم آخه پدرم عقل درست حسابی ای نداشته یه چند باری روی مادرم چاقو کشید بود
پدر بزرگمم از این میترسید بخاطر همین یه خونه نزدیکه خونه خودشون برامون گرفت و تازه اصل ماجرا از اونجا شروع شد ....