یه روز رفتم خونه بابام خواهرم مسیر نیم ساعت بود پسرم گرمازده شد،مجبورر شدیم ساعت پنج صبح ببریم بیمارستان
بعد شوهرم همش غر زد یه هفته که تقصیر توئه
اونوقت دیروز تو گرما میگفت بریم خونه مادرم یک ساعت تا اونجا راهه،گفتم پسرم باز گرما زده میشه نه نمی ریم.میگه نه بابا چیزیش نمیشه،گفتمچطور واسه خونه بابای شما بریم و پسرم مریض شه اشکال نداره.
دیروزم خواهرش تنها اومده اینجا کلی ازش پذیرایی کردم دختر خوبیه
بعد وقتی خواستیم بریم پارک شوهرم رفته براش خوراکی گرفته انگار نه انگار من و پسرمم هستیم.حالا...