با ابجیم خیلی صمیمی همیشه بیرون اینا میریم ده سال از خودم کوچکتره مجرده منم متاهل . مشگل اینه میگه من با هر پسری که حرف میزنم قرار میزارم تو نباید چیزی بهم بگی یا مامان بگی یه حرفی بگم زود کارد میگیره کم میمونه گریه کنم . خیلی ناراحتم اخ منم ابجی بزرگم روش حساسم . شما بودین چیکار میکردین . حداقل هم هفته ای دو بار میبینمش
بهش بگو این راهی که داره میره به جر تباهی و صدمه زدن به روح و جسمش هیچی نداره
البته اگر گوش بده
امروز داشتم به یه کاربری میگفتم محبت میتونه یه سیلی باشه
سیلی برای جلوگیری از فنا
چی بگم والا ولی آبجی بزرگی یه کم سعی کن حرمت ها رو نگه داری زیادی باهاش جور نشو که راحت این حرف هارو بزنه حالا تو بگی نرو اون بازم میره یا یه حرفی میزنه که در حد سن تو نیست و زشته برات یه کم فاصله رو رعایت کن
عزیزم با خودش حرف بزن اینکار براش نه تنها خوب نیس بلکه به روح و خدایی نکرده جسمش صدمه میزنه و حتی ممکنه ایندش رو خراب کنه
اگه به حرفات گوش نداد به مادرت حتمااا بگو.. اینکه از دستت دلخور بشه خیلی بهتر از اینه که خدایی نکرده اتفاق ناگواری براش بیوفته
تازه با پسر خالمم دوسته مامان سادم فک میکنه با اون ازدواج میکنه . در حالی که میگه من تصلا قصد ازدواج ندارم . دیروز با خالمینا بیرون بودیم همش با پسر خالم بود حتی دیدم دستشون تو دست هم انقد حرص میخورم . به نظرتون من چیکار کنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
