من از بچگی از پدرم بدم میومد،چون حس میکردم مامانم رو ناراحت میکنه با کاراش چون مامانم همیشه ناراحت و ناراضی بود
بزرگتر هم که شدم رابطه ام باهاش خیلی خوب نبود
و الان که دختر بزرگی شدم رابطه ام باهاش بد شد در حدی که ازش متنفرشدم و باهاش دعوا کردم و باهاش حرف نمیزنم
خیلی وقتا دلم نمیخواست ازش ناراحت باشم ولی باز ازش متنفر تر شدم
کلا اینجوری شدم که از جنس مرد بدم میاد از داداشم بدم میاد
و چیزی گه عجیبه اینه که از حرف زدنشون هم بدم میاد یعنی حرف معمولی و عادی که میزنن بخصوص پدرم بشدت عصبی میشم و گاهی هندزفری میزارم تو گوشم که صداشون رو نشنوم
شمابراتون پیش اومده که اینجوری باشید؟ چیکار کردید؟ درست شده یا نه؟
این توی رابطه ام برای ازدواج هم تاثیر گذاشته و حالا از مردا متنفر تر شدم و فکر میکنم حق زنا رو خوردن و همش میخوان زن رو محدود کنن و کنترل کنن و به زن آسیب برسونن و خیلی چیزای دیگه
البته من خانواده ام کلا ادمای بی عاطفه ای هستن و خشک و بی احساسن و محبت کردن نمیدونن یعتی چی...
و الان که بزرگ شدم دچار خلا شدید عاطفی شدم
اما با هیچ مردی نمیتونم ارتباط برقرار کنم چون این حس تنفر ازم جدا نمیشه
با آقا پسر خوبی هم آشنا شدم که قصدشون ازدواجه اما
باز هم حس خوبی ندارم یعنی نمیتونم به کسی احساسی داشته باشم ولی دوس دارم طرف مقابل فقط بهم محبت کنه و خودم نمیتونم محبت کنم و از هر رفتار کوچکی دلخور میشن و همه ویژگی هاش رو زیر ذره بین میزارم و همش میترسم که اگه ازدواج کردم محدودم کنه و اذیتم کنه و احساس بدبختی کنم
نمیدونم چه راهی هس برا این مشکلم😔😔😔😔😔
ممنون میشم راهنماییم کنید