این یه حقیقت خنده دار یا شاید تلخ باشه..اما بهم بی محلی میکرد عاشقش شدم بعدش ک خاستگار برام اومد احساس خطر کرد همون روز اومد خواستگاری فهمیدم اونم عاشقمه ...
خب چون حوصله ندارم بذار اخرشو بگم
خلاصه که الان یه بچه داریم اسمش مهرساست😍👌
این خلاصه گویی رو واسه همه ی ادمایی که میخوان به عشقشون برسن آرزو میکنم همه ی ادما سزاوار عشق واقعی هستن♥️
دقیق نمیدونم
خیلی پیش هم بودیم ولی برام مثل بقیه بود
ولی به خودم اومدم دیدم هر دیقه دارم بهش فکر میکنم و خوابشو میبینم، دلتنگش میشم و باهاش رویا پردازی میکنم، با همه فرق داشت
ولی میدونم ظاهرش برای خیلی مهم نبود اما با دیدنش قلبم یجوری میشد
حس قشنگیه❤
چشاش...ولی خب هیچی تهش نشد دیگ😅
الان که فکر میکنم تاحالا عاشق شدن تجربه نکردم فقط دوس داشتن معمولی بود
اولین چیزی که توجهمو جلب کرد
کفشاش و لباساش خیلی تمیز و مرتب بودن، یه ادکلن خوشبویی ام زده بود
هی یواشکی میخاستم بو بکشم
کفشاش ولی واقعا تمیز بود الانم همینجوریه همیشه کفشاش انگار نو عه
اولین بار حرف زدنش خیلی رمانتیک بعد احوالپرسی ب خواهر بزرگم گفت زیاد میبینمت ولی س... اسم خودم اصلن خیلی کم پیش میادخواهرم گفت اون شده خانم اصلن نمیاد بیرون اینا با من بودن ها
بعدش بم گفتش ک حالا ک شدی خانم منم اقات کن جلو ابجیم😲
گفتم برا هر کسی نمیگیره متنفر شدم ازش بعد ی مدت شمارمو از داداشم گرفت و داستان زندگی منو همسری شروع شد از تنفر ب عشق
اینم بگم پسر عمومه😍😍
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
