سلام،دیشب خاب دیدم که رفتیم سر خاک پسر داییم که تازه فوت شده وگریه میکنیم که یهو سنگ قبر شکست وکفن مرده پیدا بود مادرم که میشه عمش میخاست صورتش رو ببینه دست برد سمت کفن وگریه میکرد یک دفعه پسر داییم چشماش تکون خورد وشروع به نفس کشیدن کرد وچشماش نیمه باز شد ولی پسر داییم موقعی که از دنیا رفت ۱۳ سالش بود والان که توخاب میدیدمش یه جوون ۲۰ وخورده ای بود کپی دایی خودش وباچشمای نیمه بازش به من گفت اب بیار برام منم دویدم سمت یه اتاقی وبراش اب اوردم دیدم با کفنش نشسته دستمو پس زد وگفت این ابو برامن اوردی این گرمه اب سرد بیار بازم دویدم سمت همون اتاق تابراش اب سرد بیارم بعد یادم نیست اب اوردم یانه اون خورد یانه ولی وقتی برگشتم  سر حال تر شده بودواز همه ی ما دلگیر بود میگفت من زنده بودم که خاکم کردین بعد من از یکی سوال کردم وقتی مرد که بچه بود الان چرا بزرگه گفت خوب بزرگ شده دیگه بچه نمیمونه که بعد همون جا شوهرم دم گوشم گفت از دست باباش دلگیره میگه بابام به دکترا گفته دستگاهو ازش جداکنن وگرنه زنده میموند .درحالی که داییم بنده خدا وقتی بچشو تواون حال میبینه حالش بد میشه و الان میگه من اصلا متوجه نشدم چیزی به بچه وصل بود یانه تا اینکه بخاد همچین چیزی بگه که دستگاه رو جدا کنین تورو خدا اگر بلدین تعبر کنین خاب عجیبی بود