شوهرم خیلی ب حرف مادرشه دیگه کلافه ام کرده.
تازگیا خواهرش دماغش عمل کرده ب من گفت بریم پیش خواهرم گفتم نمیرم اون مگه پیش من اومد.دوهفته خودمو بچم مریض بودیم نه مادرشوهزم زنگ ژد نه دخترش .کلا همینه توی همه مناسبتا کادو ب دست باید باشیم ولی اونا نه.هر وقت میریم خونه مادرشوهرم جلومون سیب زمینی میزاره هر چند نمیخورم دیکه خودشم میدونه ولی دخترش رفتنی انواع اقسام خورشت 😖😶
حرفم اینه شوهرم ک تنها پاشد رفت عیادت دماغ خواهرش فقط منو بچم ذلیل کرد.ازش دلگیرم ازشون متنفرم عذابم میدن باکاراشون خیلی سردن ازینان ک میگن تو عروسی باید حمالی کنی دخترمون باید بگرده خرج کنه.مردم شانس دارن برادر شوهرمم بیشتر طرف زن بچش یعنی اولویتش اوناس.
مردم مهره مار دارن😭😭😭😭😭
الان دردم اینه دلداریم بدین چکار کنم
از ذهنم نمیره شوهزم تنها رفت خونه خواهرش و هرچی مادرش میگه واسش مهمتره😭😭😭😭😭😭اصلل نمیتونم حرفمو بهش بگم چون گوش نمیده