دیگه دوستش ندارم دیگه نمیخامش از این حسم میترسم حالا باید چیکار کنم وقتی شوهرمو دوست ندارم چطوری باهاش زندگی کنم قراره چ اینده ای باهاش داشته باشم.هر چقدر خوبی میکنم بدی میبینم هرچی کوتاه میام اصلا انگار نمیبینه .انگار دست پامو ب این زندگی زنجیر کردن هرچی تقلا میکنم نمیتونم کاری برای خودم انجام بدم کار شده فقط گریه و حسرت خدایا چرا ازدواج کردم چراااااا من این حماقت و خریت تو زندگیم کردم چراااا
من خیلی تنهام هیچکسو ندارم دلش ب بی کسیم نمیسوزه هیچکس ندارم باهاش حرف بزنم بدترین حرفارو بهم زدن ازم دفاع نکرد هیچکار نکرد فراموش کرد ظلم خانواده شو با این همه نداری بی پولی ساختم اونوقت اینه جوابم
میخام سرش جیغ بکشم صدامو رها کنم بگم ازت متنفرم دیگه دوستت ندارم دیگه این زندگی نمیخام هرچی تو دلمه با تمام توانم فریاد بزنم بعد از این خونه برم و دیگه برنگردم و هیچوقت نبینمش