سلام من هفت ساله که ازدواج کردم،از روز اول ازدواجم شوهرم شغل خاص و محکمی نداشت چون تو شهرستان زندگی میکردن،شغل خاصی اونجا نبود مثلا شرکتی چیزی که بخواد بره ..بخاطر همین اومد مرکز پیش ما برای زندگی، اینجا تا دلتان بخواد کار فراااااوووووون توی پنج سال اول میتونم بگم ده تا شغل عوض کرد،از این شرکت به اون شرکت...توی هر شغلی که میره فقط یک ماه اول خوبه ،از بعدش شروع میکنه به ایراد گرفتن و غر زدن جوری که من و روانی میکنه ،تا این باهاش صحبت کردم گفتم اینجوری فایده نداره بخوای از این شاخه به اون شاخه بپری ...گفتم عشقت چه کاری هست به چی علاقه داری؟گفت گواهی پایه یک بگیرم برم روی ماشین سنگین 😶من هم بر خلاف میل باطنی خودم خانوادم بخاطر زندگیم و اینکه مشکلات مالی که داشتیم کوتاه اومد الان دوساله به قول خودش سر کار مورد علاقه خودش هست اما چه فایده ...بازم هزاااار تا ماشین عوض کرده تاحالا با هیچ کدوم از صاحب ماشین ها راه نمیاد روی همشون عیب میزاره و کار و ول میکنه مثلا اگر ماشین خراب بشه میگه من حوصلشون ندارم دوباره ول میکنه همه چیو دوباره باید بیکار بشینه تو خونه تا یه ماشین دیگه گیرش بیاد بره سرکار ،اونم با این وضع مالی خراب ..😶خسته شدم واقعا نمیدونم آخرش چی میخواد بشه انقدرم که باهاش حرف میزنم هیچ ...فقط دلش میخواد یه مغازه مفت یه نفر براش بزنه اینم بره توش کار کنه همش دنبال کارهای آمادست..خودم پول نداره ک مغازه بزنه اخه یا هرکار دیگه راه بندازه ...خسته شدم از بس صبوری کردم از بس باهاش حرف زدم چیکار کنم؟