من با همسرم اختلاف داشتیم من قهر کرده بودم رفته بودم خونه بابام شوهرم گوشیمو گرفته بود ازمن
بعدش مادرشوهر مالیخولیایی متوهمم زنگ زده به گوشیم دیده برنمیدارم به پسرش زنگ زده اونم نگفته زنم قهره همینجوری گفته رفته خونه باباش بعد طرف برگشته به شوهرم گفته عمدا جواب تلفنمو نمیده زنت
برداشته به مادرم زنگ زده مادرم گفته کمی اختلاف داشتن اومده دخترم فعلا اینجا بعدش عن خانم عصبانی شده هرچی از دهنش دراومده راجع به من به مادرم گفته که مثلا من از اولم اینو دوست نداشتم پسرم هیچوقت عصبانی نمیشد بعداز ازدواج من عصبانیتشو دیدم
این حرف عن خانم منو ناراحت کرده گفته میاد خونه ما من نوکر دخترت نیستم چای و میوه بزارم جلوش
بعدم که ما آشتی کردیم الان ولی عن خانم به پسرش گفته اون نیاد خونه ی ما
منم تصمیم گرفتم چون برای یه چایی و میوه منت گذاشته دیگه اصلا تا عمر دارم جایی که عن خانم هست نرم و پامو خونشون نزارم
نظرتون چیه؟