مادرمو ۷ ماهه از دست دادم
خیلی بهش وابسته بودم
با وجود اینکه متاهلم اما بی نهایت مادرمو دوست داشتمو دارم
مادرم زن مهربان دست به خیر و مومنه بود بر اثر بیماری از دنیا رفتن با وجود اینکه ۵۰ سال سن داشتن و جوان بودن
سومین بار به خوابم میاد که شدیدا ابراز دلتنگی میکنه و میگه بهم گفتن تا ۶ سال باید زندان باشی
زندان به معنای غل و زنجیر نیست
فقط دور بود یجای خیلی دور
و اینکه میگفت نمیزارن شما رو ببینم فقط بهم مرخصی ۸۰ روزه دادن هر سال فقط۸۰ روز
شما رو ببینم نمیزارن بیام پیشتون با شما زندگی کنم
و میگفت من بی گناهم من کسی رو نکشتم اینا اشتباه میکنن منم گفتم میام التماس میکنم اثبات میکنم
ولی پیش خودم من اونا رو نمیشناسم چطوری بیام
همه ناراحت بودیم ولی به ظاهر خیلی جوانو مرتب بود
فقط میگفت دلم براتون تنگه نمیزارن ببینمتون ازتون دورم
فکر کنم مادرم عزیزتر از جانم دلش برامون تنگه که به خوابم اومد