خانما
من یه دوست دارم که نسبتا باهاش صمیمی هستم دوست خوبیه ولی یه مدتی به صورت ناخوداگاه و در طولانی مدت با حرفاش باعث بهم ریختن ذهن و روانم شد
اون بچه داره من بچه دار نمیشم
میدونم قصدش ازار من نیست ولی مدام از تربیت بچه ش حرف میزنه از برنامه ش برای بچه دوم میگه از کارای من برای بچه دار شدن می پرسه، من حسادتی بهش ندارما
ولی به طور کلی به صورت ناخوداگاه یه ناامیدی یا حس بدی برا اینکه بچه ندارم توی من به وجود میاره
مدتی هست که روابطمو باهاش کم کردم که ذهنم اروم بشه
ولی هر چند وقت یه بار زنگ میزنه و با یه سری تیکه گفتن میخواد سر از کارم در بیاره و ببینه چه میکنم و چرا دیگه خونش نمیرم منم میگم درگیر کارای خودم هستم ، هر چند این تیکه گفتن هم اذیتم میکنه
و اینکه اینجور حرف زدنش هم بیشتر بهم میریزه منو و دورم میکنه
اگه شما باشید چه برخوردی میکنید؟ چی میگید؟ چکار میکنید؟