ديشب ما ميخواستيم بريم بيرون داشتم وسايلايي كه ميخواستيم ببريم و ميذاشتم تو كالسكه كه بعدش بيام دخترمو بذارم توش
پسرمم كنارم بود داشت واسه خودش راه مي رفت
يهو اومد درو بست گفت ماما بريم!
من موندم بيرون خونه بدون كليد و دخترمم داخل روي تخت
ميدونستم كه دخترم غلت ميزنه سريع
ممكنه صورتش بره تو بالشت يا پتو و نتونه نفس بكشه!
خلاصه خيلي لحظات بدي بود
زنگ زدم شوهرم گفت الان سريع خودمو ميرسونم
كليد يدك هم داخل خونه بود!
من تا شوهرم بياد دلم واينستاد و زنگ زدم سريع اتش نشاني
اخه دخترم چهارماهشه
سريع نيرو اعزام كردن
ولي بين راه همش بامن درتماس بوذن
شب جمعه هم بود و ترافيك شديد
خدا خيرشون بده سريع ده دقيقه اي وسيدن ولي در باز نميشد
يكي از نيروهاي اتش نشاني رفت روي يك ارتفاعي كه يعني اگه ميفتاد صدرصد زنده نمي موند و سريع پريد لبه ي پنجره ي خونه و گرفت و پنجره و باز كرد و رفت داخل