اخلاق بدش
خدا نکنه یه چیزی یادم میرفت یا یه چیزی باب میلش نبود داد میکشید که تا یک ماه استرس داشتم
همه رو هم خبر دار میکرد که دعوامون شده
خانوادش و خودش تهمت بیماری و مریضی بهم زدن
به آشنا و فامیل گفته بودن این دختر رو باید ساعت 12 شب تو پارکا پیدا کنیم
خیلی اذیت های دیگه
هیچ حرمتی و هیچ عشقی باقی نزاشتن
عروسی میخواستن که کر باشه و کور و لال و کاملا تحت اختیار اونا باشه و عین کلفت باشه
مشکل جنسی هم خیلی داشت که اینجا جاش نی بگم