شوهرم یه زندایی داره بیست سال ازش بزرگ تره و خوب از اول خیلی از من خوشش نمیومد مادرشوهرم هیچوقت کاری ب کارم نداشته پری ولی او مثلا میشست جلوم میگفت xاسم شوهرم که دنبال زن سفید بود چی شد تو رو گرفت یا مثلا سر زده پا میشد میومد خونم بعد من مثلا ماسک زده بودم به صورتم و خونه خیلی مرتب نبود بعد رفته بود پیش آرایشگر مشترکمون گفته بود خیلی کثیفم و فلان درصورتی که اونروژ حالم خیلی خوش نبوده یا عید اومدن عید دیدنی بعد که داشته میرفته گفت انشالله سال خوبی داشته باشید البته که سال پیش هم برای شما خوب بوده و مغازه گرفتین ماشین گرفتین خونه گرفتین و...