دیشبم تاپیک زدم ولی کسی نیومد.
من واقعا درمونده شدم شوهرم مثل یه تیکه یخه هیچ محبتی بهم نمیکنه اصلن نزدیکم نمیشه انگار من خواهرشم منظورم رابطه نیست منظورم یه نوازشه یه حرف قشنگ یه نگاه جذاب امشب مثل دیشب کنارش جاموننداختم اونم هیچ اعتراضی نکرد من عصبی شدم گفتم نمیخوای دلیل کارمو بدونی گفت نه فقط گفت هیچ رقبتی بهت ندارم
دلم داره میترکه دارم دق میکنم کاش بچه نداشتم کاش خانوادم حمایتم میکردن همون دوسال میش ازش جدا میشدم واقعا خسته شدم هیچ کسو ندارم که درد و دل کنم
یکی دوماه پیش تصمیم گرفتم من خودمو درست کنم وکارایی که دوست نداره و انجام ندم و همین کارم کردم ولی اون هیچ کاری برای این زندگی نمیکنه از خدا مرگمو میخوام ولی دلم برای دختر کوچولوم میسوزه.
راستی اینم بگم همش یه جوری اغراق آمیز به دخترم محبت میکنه و زیر چشمی منو نگاه میکنه ببینه عکس العملم چیه
ببخشید که طولانی شد دلم یه زندگی میخواد پراز عشق پراز دوست داشتن
کاش هیچوقت وارد این زندگی نمیشدم
اگه تجربه ای دارید دراختیارم بذارید اگه نه هم دعام کنید