خانواده شوهر من از وقتی عقد کردم منو آدم حساب نمیکردن حتی روز عروسیم و روز زایمانم خدا چرخوند برادر شوهرم با یه دختره دوست شد میوردش خونه ایناهم حسابی به دختره باج میدادن و تمام جیک و پیک زندگیشونو بهش میگفتن بعد ۴ یا ۵ سال که کلی اینا رو تلکه کرد یهو ازدواج کرد و برادر شوهرمو ول کرد و رفت مادرشوهرم حتی دیگه کلمه ای حرفی ازش نمیزنه ولی شوهرم گفت کلی گریه میکنه
از ناراحتی کسی خوشحال نمیشم ولی تو این قضیه خیلی دلم خنک شد