وای به خودم میپیچیدم ...کمرم...دلم درگرفته بود ....دوست نداشتم اونجا برم دستشویی به شوهرم گفتم بریم خونه خودمون....وای...گرگ بیابون نگیره....بیست دقیقه توراه بودیم ....چی کشیدم.....بعد هم که رسیدیم به شوهرم گفتم ازبس عصرتاحالا بهم غر زدی وگلایه و...این بلا سرم اومد.....نمیدونم حالا درست گفتم یانه ...خودش میگه شیر کاکائو خوردی اینطوری شدی اما همش بهم غر میزنم من حس کردم از گلایه اونه مثل نفرین کردن که بهت بگیره ها ....حسم این بود درسته؟
https://harfeto.timefriend.net/16238796983979 من خیلیاتونو میشناسم 😊😉کاربر جدید نیستم 😃پس سعی کن کمتر دروغ بگی 😎🙃 ورزش کن! سالم بخور😋! کتاب خوب بخون نه هر کتابی !همیشه سعی کن ی قدم از دیروزت جلوتر باشی! خودتو دوست داشته باش هر جوری که بلدی این مهم ترین اصل زندگیه!💃👑
روح من خیلی وقته خستس از بچگی تا الان پر از زخم و خراش تیغه اما من میخندم و میجنگم و برای ادمای اطرفم پر از ارزوهای خوبم ❤لطفا اگه با نظرم مخالفین ریپلی نکنین خیلی مچکر❤
دسشویی مادر همسرت و ول کردی بیست دقیقه هم تو راه بودی که بری توالت خودت
روزی داریوش بزرگ دستور داد تا همه یونانیان حاضر در کاخ را به حضور او بیاورند...سپس از آنان پرسید به چه بهایی حاضرند جسد پدر خود را پس از مرگ بخورند؟ یونانیان پاسخ دادند که به هیچ قیمتی حاضر به انجام چنین کاری نیستند. داریوش سپس دستور داد هندیان موسوم به گالاتی که والدین خود را پس از مرگ میخوردند به پیشگاه بیاورند!سپس در برابر یونانیان از ایشان پرسید به چه قیمتی حاضرند جسد پدر مرده خود را روی تلی از هیزم گذاشته و بسوزانند. هندیان فریاد بلندی کشیدند و از شاه خواهش کردند که چنین سخنان کفرآمیزی را نگوید...حس میکنم که داریوش حجت را بر صاحبان هر عقیدهای تمام کرد. این داستان نشان میدهد که عقاید هرکس فقط از نظر خودش بیعیب است و اگر کسی گمان کند عقیده دیگران نادرست است حق ندارد عقیده خودش را به زور به آنها تحمیل کند.به نقل از تاریخ هرودوت؛ کتاب دوم؛ صفحه ۳۷