سلام عزیزان.صبور باشید براتون تایپ کنم.هر سوال دارید بپرسید اخره سر جواب میدم
خانواده شوهرم روستا خونه دارن چندسال پیش که من نامزد بودم گفتم من دوست ندارم روستا زندگی کنم و نمیزاشتم عروسی بگیرن تا اینکه شوهرم،پدرشوهر و مادرشوهرم اومدن اصرار کردن که یه مدت بیا واستون خونه میخریم بعد برید.چهارساله یکسره به شوهرم یاداوری میکنم که باید بریم ولی لونم همیشه دست به سرم میکرد تا اینکه امروز بعد چندسال برای اولین بار رفتم از پدرشوهرم کمک بگیرم.گوش کنید ببینید حق با کیه
خب
بگو
خب....؟
بگو
کاش از قبل تایپ کرده باشی
بیگ لایک پلیز😐😂
لایکم کنیم بعد که بیاین مطمئنن ترکیده😒پس صبور باشین
امروز پدرشوهرم تنها خونه نشسته بود منم رفتم پیشش گفتم اقا یادته چندسال پیش اومدید منو راضی کردید اوردید اینجا با حرص جواب داد اره یادمه خب کع چی گفتم الانم با شوهر من صحبت کن.بزرگی کن بهش بگو تو به زنت قول دادی از اینجا ببریش.با حرص گفت برید من چیکار کنم.تو الان چندساله عروس مایی یه بار نشده لباس منو بشوری حیاط جارو کنی گفتم اگه کلفت میخوای من عروستم کلفت نیستم
مردا فقط قبل ازدواج چَشم زیاد میگن.بعدش دیگه به روی مبارک نمیارن.
اگه اینجور عروس میخواستی چرا اومدی دختر یکی یدونه از شهر گرفتی؟من خونه بابام پادشاه بودم الان کارم تموم شده بیام لباساتو بشورم.پس لباسشویی چیه اینجا.
خیلی دیر میذاری اسی
خوبه مادرشوهر نبود.وگرنه قیمه قیمه ت میکرد.
