2777
2789

من عاشق شدم نامزدم کردو دیوانه همسرم بودم ولیکن نامزدم خیلی اذیت میکرد کتکم میزد بهونه میگرفت سر هر چیزی دعوا راه مینداخت اصلا بهم توجه نمیکرد و خانواده اش هم خیلی من رو به دردسر مینداختند یک روز توی دوران عقد به گفته برادرش وکیل فرستاد که طلاقمون رو بگیریم بی سر و صدا و دیگه اثری ازش پیدا نبود 

من اون دوران به شدت وابسته اش شده بودم خودکشی کردم قرص خوردم به دست و پاش افتادم گریه کردم ولیکن قبول نمیکرد توی دوران طلاق دوست یکی از دوستانم عاشقم شد اونم یک دل نه صد دل خوب من خیلی دوستش نداشتم ولی اون از هیچ کاری دریغ نمیکرد با اینکه از داستان زندگیم کلا خبر داشت ولی خوب من و شوهرم هم اصلا در ارتباط نبودیم 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بعدش چی شد

این مدت که با هم بودیم هیچ چیزی رو برای من دریغ نکرد بهترین گوشی رو برام خرید بهترین ماشین ماهانه حداقل ۱۰ میلیون شاید هم بیشتر برام هزینه میکرد حالا دیگه قضیه بر عکس شده بود و من داشتم عاشقش میشدم این پسر هیچ چیزی برای من دریغ نمیکرد نه احساسی نه مالی و نه حمایتی جوری که باورم شده بود چقدر عاشقمه

ولیکن ما منتظریم

بعد از چندین ماه که از آشناییمون گذشت سر و کله شوهرم پیدا شد 

من با این پسر هیچ رابطه ای جز رابطه احساسی نداشتم هر بار که بیرون میرفتیم من با تمام تدابیر امنیتی با ماشین جدا گانه میرفتم که کسی منو نبینه و نشناسه این مدت حتی دست من رو هم نگرفته بود یهو سر و کله شوهرم پیدا شد  و گفت تمام مشکلات ما از نامزدی طولانیه باید سریعتر عروسی بگیریم 

ولیکن گفتنت تو حلقم

من موندم و اجبار برای عروسی بدون هیچ راهی 

خلاصه بگم من ازدواج کردم و تمام قصه های رویایی که با این آدم داشتم تموم شد من موندم و یاد اون پسر و یه شوهر خیلی بد اخلاق 

لایک

شوارم بعد از ازدواج خیلی بیشتر اذیتم میکرد مهریه ام رو ازم گرفت کتکم میزد بهم خیانت میکرد دیر میومد خونه و هزار تا مشکل دیگه و من مدام از همه میشنیدم که این پسر از دوری من در عذابه و نمیتونه زندگی کنه 

یکی من و لایک کنه

من بعد از ۱ سال از عروسیم افسرده شدم و افتادم گوشه خونه جوری که میرفتم پیش روانپزشک و کیلو کیلو قرص ضد افسردگی میخوردم مادرم که دلش برام میسوخت یهم پیشنهاد طلاق میداد ولی من میترسیدم از طلاق و از شدت وابستگی به این آدم نمیتونستم طلاق بگیرم 

در نهایت جدا شدم و برگشتم با پسری که عاشقم بود  توی این مدت بهترین و زیباترین روزهای زندگیم رو ...

شوارم دوباره برگشت ولی این سری پشیمون تر از همیشه گفت تمام زندگیش رو میریزه به پام ولی من دیگه قبول نداشتم حرفاش رو 

شوارم دوباره برگشت ولی این سری پشیمون تر از همیشه گفت تمام زندگیش رو میریزه به پام ولی من دیگه قبول ...

موندم با این پسره ولی وقتی به ازدواج نزدیک شدیم دیگه سرکار نمیرفت و صبح تا شب توی خونه بود این تنها ایرادی بود که میتونستم ازش بگیرم ولی من به هزار در زدم باهش حرف زدم بهش فرصت دادم ولی انگار نه انگار 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز