اصلا همکاری نمیکرد همش تو شلوارش جیش میکرد خیلی اذیت شدم
درست فردای تولد سه سالگیش بازش کردم دوباره دو سه روز اول خودم هی میبردمش اگه نمیبردم خودش نمیگفت مخصوصا شماره دو رو من تا یه ماه باهاش درگیر بودم که اونم با قصه گفتن درست شد میترسید بره تو دستشویی تو شرتش میکرد واسه همین من همیشه یه کهنه تو شرتش میذاشتم جیششم با جایزه دادن میگفت مثلا شکلات خیلی دوست داشت میگفتم هرموقع حیش داشتی خودت بگی جایزه میدم ابنطوری دیگه کم کم یاد کرفت که بدون اینکه من بگم خودش بره
شما هم این روش جایزه دادن و امتحان کن اگه دیدی نمیشه ولش کن تا سه سالگی