2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اشپزی صفرررر

از لحاظ شوهرداری هم فقط میگفتم خونه باشه اسیرش کرده بودم بدخلقی هم داشتم بخاطر،دوری از خانواده اون اوایل

واینک عیب میدونستم خونه اقوامش برم تو شهر غریب بودم (الانم نمیرم مگ با دعوت)

یعنی ی وضعی،بودااا الان یادش میفتم میخندم


تو دنیایے کہ هرچے بخوایم میتونیم باشیم،مهربون باشیم و آرامش ب همدیگِ هدیه بدیم...     

من هرگز خونه بابام آشپزی نکردم

اما خونه خودم تاحالا نه غذایی سوزوندم

نه شور و نه بی نمک شده

به شدت به غذا حساسم

اصلا نمی‌فهمم بعضیا رو

خونواده مادریم رسما مواد غذایی رو حروم میکنن

محض سیر شدن فقط

نه رنگ و لعابی نه عطر و طعمی



گاهی آدم بده خودمونیم فقط، حالیمون نیست... 

اوایل ازدواج انقد ذوق داشتم با وسایل نو و خوشگلم آشپزی کنم هرروز صبح بیدار میشدم به شوهرم صبحونه میدادم ناهار و شام میپختم تند تند روزی چند بار آشپزی میکردم فکرمیکردم اگه زیر غذا رو زیاد کنی زود میپزه چقد غذا به فنا دادم قابلمه قابلمه غذا رفت سطل آشغال واای چقد بچه بودم 

میشه برام صلوات بفرستین برای نیت توی دلم.... ممنونم انشالله خیر ببینید 

برنجای من همیشه سفت بودن

قیمه هام آبکی


آمین شود هر آنچه می پنداری....الهی که خدا به همه اونایی که نی نی میخوان، نی نی سالم و صالح بده. خدای مهربانم نی نی منم سالم بهم برسون. خدای خوبم من غیر از تو کسی ندارم. نا امیدم نکن

یادمه خورشت هام فقط آب بود چیزی دیگ ای نبود بس ک توش آب میریختم😂

چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم، ب امید روزی ک برم کنسرتش 🥰

من گوشت قرمز دوس ندارم

همسرم شغلش طوری بود که خونه نبود 

مثلا هر دو ماه یکی دو هفته میومد 

ولی عاشق ابگوشتم ،اب و سیب زمینی و نخود لوبیاش رو میخورم فقط نه گوشتشو 

بعد ورداشتم دوتا تیکه گوشت کوچولو انداختم توش 

ولی اندازه یه استخر توش اب ریختم 

خلاصه ابی بود که قرکز بود و توش باید سیب زمینی و حبوبات رو میگشتی تا پیدا کنی 

هی میخوردم میدیدم اصلا مزه ابگوشتای مادرمو نمیده 

خلاصه از شانس گند من همسرم یه دفعه سر و کله‌ش پیدا شد 

رفت سر قابلمه رو ورداشت از خنده کبود شد:)))

ولی چون گشنش بوذ همونو خورد😏

هنوزم که هنوزه میگه ابگوشت رو فلانی(من )فقط بلده حرفه ای بپزه

سوگند به خون هَمرَهانم، سوگند به اشک مادران🖤🕊️

ماکارونی سفت و چررررررب

ابگوشت درست کردم همه رو ریختم تو زود پز حتی سیب زمینی 

اخرش کلی دنبال سیب زمینی میگشتم کلی ام سوال ذهنی که چرا سیب زمینی ها ناپدید شدن

😂😂😂😂😂

کاش میشد به گذشته برگشت به گذشته هایی که هنوز درآن سرشارم ازعشق، طراوت وشادابی و... خدایا یا گذشته را ازیادم ببر یا دوباره سرشار از عشقم کن میدانم که میتوانی 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792