میدونم که دوستم نداری
میدونم که من در سطح و اندازه ی خودت نمیبینی
چون من دختره خوشگلی نیستم چون برعکس هم سن و سالام زبون باز نیستم من اصلا بلد نیستم با کلمات بازی کنم و تو حق داشتی که عاشق من نشی
ولی من هر لحظه عشقم نسبت به تو بیشتر میشه
حتی با وجود اینکه میدونم تو منو دوست نداری
هیچ انتظاری ازت ندارم
از خدا میخوام بهترین هارو سر راهت قرار بده خوشبخت بشی
امیدوارم منم هر چی زودتر زندگیم تموم بشه و پر بکشم برم پیش خدا
چون تو این دنیا هیچ جایی برای من و امثاال من نبودش
دخترایی مثل من حق زندگی کردن نداشتن
میدونم حق تو بیشتر از من بودش برای همین هیچوقت نخواستم برای من باشی
ولی حق منم این زندگی جهنمی نبودش
دلم دیگه یخ شده سرد و بی روح
هیچ احساسی ندارم
نه چیزی خوشحالم میکنه ن چیزی غمگینم میکنه
فقط تنها چیزی ک فکر کردن بهش ارومم میکنه اینه که دیگه نباشم
( دلنوشته ی دختر تنها و غمگین
از خدا برای کوتاه تر شدن عمرش دعا کنین
حس میکنم زندگیم شبیه زلیخا شده
حتی اگه از نظرتون مسخره بیاد ولی من دلم جز خدا و زندگی ابدی چیز دیگه ای نمیخواد اگه بهم بگه همین امشب شب اخر زندگیته با کمال میل قبولش میکنم