سرکوب میکنن
فقط منو پدر و مادرم هستیم
نه حرفی نه رابطه عاطفی حتی اینقدر سرد که روم نمیشه اسم بابام هم صدا بزنم
دوست و رفیق ندارم سال ها بگذره کسی کاری به کارم نداره
انگیزه ام اینجا صفره
از زمانی که کوچیک بودم خونه ی خاله هام و مادربزرگم بودم و همیشه همه خوش بوده به جز خونه ی خودمون
آدم متلاشی میشه سرزنده بودن تلاش کردن حرف زدن با هم راحت بودن و خندیدن اینا رو اصلا نباید اینجا دنبالشم بگردم