دوشنبه آخر ماه رمضون شوهرم برای افتتاحیه مغازه دوستش دعوت شد به صرف افطار ، بعد ساعت ۶ونیم از خونه راه افتاد ساعت هشت و نیم تصویری زد که دیدم اونجاس ساعت ۱۰ ، ده و ربع هم رسید خونه ، خلاصه ، وقتی رسید گف اونجا چیز زیاد نخورده اومد یه نون شیرمال و شیر خورد خوابید من فکر کردم اونجا نماز خونده که خوابید ، خلاصه منم بیدارش نکردم ساعت ۲ خودش بیدار شد وضو گرفت و خوند ! گفتم الان میخونی ؟ گف حالم بده خوابیدم ، خلاصه سحری هم خیلی کم خورد نماز صبح خوند خوابید ، بعد فردا ظهر گف میخواد بره نون بخره ساعت ۵ بعداز ظهر بود گفتم نماز ظهر نمیخوای بخونی گف چرا و خوند و بعد رفت ( یعنی منظورم اینه که من بهش یاد آوری کردم که خوند ) بعد خودش گف میخواستم وقتی برگشتم بخونم ، خلاصه فردا صبحش من خواب بودم رفت حموم ، بعد هنوز اذان ظهر نشده بود که دیدم داره نماز میخونه گفتم نماز چی میخونی ؟ گف مستحبی ، بعد فرداش عید فطر بود هردو دوش گرفتیم و رفتیم بیرون باز فردا صبحش رفت دوش گرفت دیگه کلا از دیروز تا امروز باهم بودیم ولی باز رفت حموم ، بعد گفتم تو که دیشب دوش گرفتی گف یکم کسل بودم رفتم حموم بعد رفتم تو اون اتاق دیدم پلاستیک خاک تیمم تو اون اتاقه ، گفتم مگه خاک تیمم برداشتی از تو کمد ؟ گف صبح برداشتم فقط توش نگاه کردم همین اما من نمیدونم واقعا صبح برداشته یا همون چندروز قبل ، اما خودش قسم میخوره صبح برداشته و استفاده هم نکرده ، به نظرتون من احمقم یا بدبین ؟ یا شوهرم مقصره ؟