2777
2789

بذار منو لایک کن بخونم

دارم میرم صبحونه بخورم😌

بیا عروسکاموببین😍...کانال عروسکسازی من رو تو ایتا سر بزن.   https://eitaa.com/gisooarusak     تنبلی تخمدان درمانش اصلاح سبک زندگیه برای اطلاعات بیشتر این پیج رو دنبال کنید و اگه بهتر شدین برام دعا کنیدniloofarpcossupport              

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مقدمه :

اری من دزدیدم!

و باز هم میدزدم!

غرور تو را ابرویه تورا!

نمیتوانی جلویه مرا بگیری!من خطرناکم!

رسوایت میکنم در جهان!

در نقش جواهر میایم اما جواهر نیستم!

از من فاصله بگیر من یک دزدم!!!




پارت 1...


شالمو رویه سرم مرتب میکنم اخرین نگاهو تو آیینه به خودم میندازم.

کاملا بی نقص مثل همیشه کفشایه پاشنه بلندمو میپوشم به طرف پورشه خوشکلم حرکت میکنم و سوار میشم.

20 مین طول میکشه تا به محل مورد نظر برسم پیاده میشم بدون نگاه کردن به اطراف با قدمایه بلند به طرف ساختمان حرکت میکنم.

از سنگینی نگاهشون لذت میبرم اکثر کسانی که میشناسنم میگن وقتی راه میرم زمین زیر پاهام میلرزه خیلیا با ترس بهم نگاه میکنن اینو دوست دارم.

بدون در زدن وارد سالن میشم چشممو رویه جمع میچرخونم هر چهار نفر اومدن بازم دیر کردم مهم نیست حتی از منتظر گذاشتنشونم لذت میبرم .

با اخم و رویه صندلی کنار (میترا) میشینم با لوندی میگه : فکر کردی ما مسخره توییم یک ساعته مارو کاشتی.

با بی قیدی تکیه مو به صندلی میدم و میگم:مگه علف هرزو مپایینو .

جیغ کوتاهی میکشه اوف گوشم کر شد پشت دستمو به سرعت به طرف دهنش میبرم ولی نمیزنم حدقه چشماش میپره بیرون پوزخندی میزنم و میگم:دفعه اخر درمورد اژیر کشیدن کنارگوشم چی بهت گفته بودم.

سرشو میندازه و هیچی نمیگه پایینو دستمو برمیگردونم نفهمه دیگه (بابک) لبخند اعصاب خودکنی میزنه میگه:(سّنا) خانوم ماگرفتاریم ها.

دست به سینه به صندلیم تکیه میزنم با خونسردی میگم : به درک گرفتاری .

تو این 5 سال خوب منو شناختن و با کسی شوخی ندارم (باربد) با جدیتی که ازش بعیده میگه: بس کنین ما یه گروهیم هممون سوار یه قایقیم پس با هم کنار بیایین.

برو بابا توهم چشم قره ای برام میره هه بعدا حساب تورو هم میرسم و رومو برمیگردونم (کیارش) که تا الان ساکت بود از رو صندلی بلند میشه به طرف پروکتور میره کنارس وایمیسته و میگه: حالا که سنا اومد چشمتون به من باشه.

همه توجها جلب میشه حدس میزدم چی میخواد یکم فضولی کردم برا همین لبخندی از رویه بدجنسی رویه لبم میاد.

با نشون دادن عکس ساختمان لبخندمو گسترش میدم کیارش با اشاره به ساختمان میگه:این موزه ملی جواهرات تهرانه.

با نشون دادن عکس بعدی لبخند از رویه لبم جمع میشه و جاش رو با اخم عوض میکنه هنوز راضی نیستم با صدایه کیارش به خودم میام میگه: ما اینو میخواییم دریایه نور.

باربد با شیطنت سوتی میزنه مرگ بگیرت اسکول بابک با اخم میگه: ولی اون الماس به شدت محافظت میشه.

باربد با بیخیالی میگه: ما عقاب سفیدو کش رفتیم چی میگی.

میترا با حالت متفکر میگه:حق با بابکه دزدیدنش به این راحتیا نیست--- اونجوریم نیست که نتونیم ــــ اگه دستمون بهش برسه تا اخر عمر تضمینیم.

پرویی کافیه میگم: همین الانم تضمینیم چقدر دیگه باید داشته باشین تا سیر شین؟ از این گذشته دریایه نور داخل بزرگ ترین و مجهز ترین گاو صندوق جهانه اگه اونم باز کنیم با بقیه محافظتا چکار کنیم بعید میدونم باربد تنهایی پسش بر بیاد.




امید وارم لذت ببرین

بیا بخون تگ کردن بلد نیستم

خوندم ولی محوم نکرد که بتونم تو ذهنم تجسم و همزاد پنداری کنم تازه کاری؟ رمانتو تازه نوشتی وفقط داخل نینی سایت گذاشتی؟ اگه پارت بعد رو گذاشتی تگ کن کمی رو قلمت کار کن حس بهش بده البته این نظر منه شاید نظر دوستان چیز دیگه ای باشه😉

با ارزش ترین چیزدل ادم هاستاگه کسی بهت سپردش *امانتدار خوبی باش*
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته