سلام اون قسمت زندگی پس از زندگی که یک اقای جوانی بودن مال آبسرد و زمین خورده بودن و کما رفته بودن. خیلی خوشحال و راحت حرف می زد و می گفت پدرمو و...دیدم. قضیش چی بود؟خیلی خوشحال و راضی حرف میزد. نشد ببینمش.چه سرگذشتی داشت
تو حیاط زمین خورده بود سریع بلند شده بود تو کسری از ثانیه ولی کلی اتفاقات براش افتاده بود و پدرش راهنماییش کرده بود حتی قاتل پدرشو دیده بود منم دوس داشتم اون قسمتش رو