امشب بعد از مدت ها مادر و پدر شوهرم اومدن خونمون از حرفاشون فهمیدم حسابدار شرکت شوهرم به بهانه شلوغی محل کار همه پرسنل کل تایم اداری رو تو اتاق شوهرمه
برای کارای ثبتی
این خانوم ۳۷ ساله و مجرده خیلی ناراحت شدم وقتی رفتن باشوهرم بحثم شدقبل اینم خیلی سر اینجور مسائل مشکل داشتیم از سر شب خیلی کارا کرده بود که من خوشحال باشم که با این ماجرا همه چی خراب شد
الان اول زد تو گوش من بعد تو سر خودش و بعدم که آروم شد گفت تو بددلی و روز خوش نداریم وفلان فردا برو برای همیشه