اما اینقدر نزدیک حسش نکرده بودم .
خبر فوت دو انسان را شنیدم که دور از من بودند و شاید چند سالی بود ندیده بودمشان ،اما خبرمرگشان چنان آزارم داد و دل آزرده ام کرد که تهی شدم از هرچه حس زندگیست. تنها خاطراتی که ازشان دارم چهره خندان و دل پاک و زاد مهربانشان است.انگار همین که بودند و جایی از این دنیا را با مهربانی ذاتی شان زیبا کرده بودند برایم کافی بود.اما الان چنان هوا سنگین شده و دنیا سیاه که هیچ شادی روشنش نمیکند.جای خالی آدم های خوب مثل جای خالی دندان های جلویی حین لبخند زدن و خندیدن است.شاید بخندیم و هیچوقت نه خنده مان با ان زیبایی است نه جای خالیشان فراموش شدنی است.
هیچ چیز جز خاطرات خوش و مهربانی از ادم ها باقی نمیماند .بی توقع مهربان باشیم .دنیا بی ارزش تر از آن است که دلی برنجانیم.