2777
2789
عنوان

بهم تهمت زدن

5823 بازدید | 51 پست

تو ساختمون قبلی که زندگی میکردم کلا همسایه ها خیلی باهم صمیمی بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هرشب دور هم جمع میشدیم و این جمع شدنا بیشتر تو خونه من بود یعنی از کل شبای هفته ۴ شبش خونه من بودن و بین اینا من با یه نفر خیلی صمیمی تر بودم و شبهایی که بقیه نمیومدن اینا خونه من بودن تا اینکه ما خونه رو فروختیم و جای دیگه خونه خریدیم  و حتی تو اثاث کشی هم کلی کمکم کردن بعد از جابجا شدن هم یه دو شب شام با بقیه همسایه‌ها اومدن خونمون

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تا اینکه یه شب که رفته بودیم خونه یکیشون یه مشکلی پیش اومد بین دوتا از همسایه ها دعوای بدی شد که از روی هم افتادن همون شب شوهر همون همسایه که گفتم باهاش صمیمی تر بودم به شوهرم گفته بود که خانمم گفته پشت سر ماهم گفتن که من با خانم تو رابطه دارم موقع برگشت دیدم شوهرم بهم ریختست منم گفتم لابد راجع به بحث امشبه و چیزی نگفتم فرداش ازش پرسیدم چی شده گفت آره فلانی گفته همچین حرفی راجع به تو زدن فقط میخوام اون طرف رو پیدا کنم ولی باید صبر کنم بحث دیشب یه کم بخوابه و از این‌ماجرا یک‌ماه گذشت تو این یک ماه من زفت و آمدم رو کلا با این همسایه قطع کردم تا اینکه دیگه یه روز به شوهرم گفتم کی میخوای همسایه ها رو جمع کنی ببینی کی پشت سرم همچین حرفی زده و اونم گفت باشه بذار فرداشب رودررو میکنم و با یکی دیگه از همسایه ها صحبت کرد که اگر عیبی نداره امشب همه رو جمع کنم خونه شما و اون شب دقیقا شب ۲۱ ماه رمضان بود و ما بعد از افطار رفتیم و همه همسایه ها اومدن و شوهرم گفت که همچین حرفی زده شده اونی که این حرف رو زده یا مدرک برام بیاره یا من میدونم با اون طرف همه دست گذاشتن رو قرآن که ما نگفتیم موندیم من و همسرم و اون آقا و خانمش که من باهاش خیلی صمیمب بودم اون آقا هم دست گذاشت رو قرآن که من با این خانم هیچ رابطه ای ندارم شوهرم به خانمش گفت خب فلانی بگو کی گفته اولش یه کم من من کرد و آخر گفت خودم گفتم همه هاج و واج نگاش میکردیم گفت من چیزایی دیده بودم شک کرده بودم گفتیم خب بگو چی دیدی هیچی نمیگفت شوهرم به من گفت خب پس زنگ بزن بابات بیاد دنبال تو برو خونشون تا تکلیف معلوم بشه من با این آقا کار دارم سزیع به تته پته افتاد واسه چی میخوای پای پدر و مادرش رو وسط بکشی و شروع کرد به هوچی کردن آخر سرش داد زدم که بگو چی دیدی میگه هرجا شوهرم میرفته تو هم میرفتی حالا فرض کنین

تا اینکه یه شب که رفته بودیم خونه یکیشون یه مشکلی پیش اومد بین دوتا از همسایه ها دعوای بدی شد که از ...

چه شوهر بی منطقی داری

بخاطر حرف بی اساس اون خانوم به شما گفته برو خونه بابات!!!

سوگند به خون هَمرَهانم، سوگند به اشک مادران🖤🕊️

وااای

منم بهم تهمت زدن هیچ ازم شکایتم کرده چون بخاطر تهمتش کلی بهش فوش دادم از رو عصبانیت

منم رفتم شکایت کردم

خیلی بده من مدرکم ندارم جز چندتا پیامک ک میگن بدردم نمیخوره

خدا لعنتشون کنه

نویان عزیزم پسر خوشگلم با دل پاکت دعا کن زودتر بابایی بیاد ب زندگیم تا بتونم تورو داشته باشم منو توو بابایی با اجی نورا ی خانواده شاد میشیم ی خانواده خوشبخت...........................‌....‌..........‌.....‌خدایا بخاطر داشتن همسر خوبم و دخترو پسر نازم سپاس گذارم 😍😘                      
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز