منو داداشم تو یه ساختمونیم امروز دعواشون شد منم در جریان دعوا بودم بعدش دیدم صدا مباد رفتم آرومشون کنم دیدم داداشم درو قفل کرده که زنش نزاره بره خونه باباش درو واسم باز کرد دوباره قفلش کرد بعد زنش جلو من همش داداشمو کتک میزد که کلیدو بگیره داداشم خیلی خودشو کنترل میکرد که نزنش. دلم واسه داداشم کباب شد .چون حاملم نمیتونستم جلوشو بگیرم .الان همش یادم میاد دلم میسوزد واسش .آخرم اشک داداشمو درآورد