دیشب شوهرم با ذوق گفت خرداد میخایم با همکارام بریم شمال نظرت چیه؟
گفتم من خوشم نمیاد بری. همش گیر داد که چرا چرا؟ دلیلش چیه. گفتم نمیدونم دلم نمیخاد دله دیگه دلیل حالیش نیست که
گفت کم کم دارم فکرای بد میکنما یعنی بمن اعتماد نداری؟
گفتم فکر بد نکن بحث اعتماد نیست. تو الان متاهلی اینکارا واسه مجردیه.
خلاصه یذره بحث کردیم اولش قهر کرد عین دخترا😅 بعد طاقت نیورد گفت بیا اوقاتمونو تلخ نکنیم بغلم کرد گفت بعداً راجبش حرف میزنیم.
منم گفتم باشه ولی نظر من همینه و تغییری نمیکنه.
گفت تغییر میکنه
منم گفتم نمیکنه😂
خلاصه جمعش کردیم. ولی مطمعنم بعداً باز حرفشو پیش میاره چه واکنشی نشون بدم چی بگم که حس نکنه بهش بی اعتمادم ولی نزارم بره.
بعد اینم بگم تا حالا چیز بدی از اون نظر ندیدم ازش ولی همکاراش اصلا ادمای خوبی نیستن میدونم که برن شمال دنبال کارای ناجور میرن. منم میگم حتی اگه شوهرم راهش کج نشه بلاخره یه استارته براش یا یجورایی عادی میشه براش اون چیزا.