من یه راهنمایی میخوام واقعا زندگیم در گیر شده
من نزدیک به یک ساله عقد کردم همسرم واقعا مرد خوب دست دل باز چشم پاک و کاریه و واقعا مشکلی باهم ندارم
مادر ایشونم که وقتی یه همچین پسری بزرگ کرده قطعا خودش این موارد رو ۱۰۰۰۰ برابر داره
خیلی مهربونه با معرفته دست دلبازه نگران همس فقط فقط یه مشکل داره که زندگی منو شوهرمو تلخ کرده
مادرشوهر من فکر میکنه پسرش باید همیشه اماده خدمت به خواهراش باشه خواهراش نزدیکن غذا باید همسر من ببره دکتر ارایشگاه لیزر داروخونه خرید دور زدن همه اینارو مادر شوهرم مجبور میکنه شوهرمو هزار باز با هرزبونی که بگید گفتیم بهش که نمیره دوست نداره بره شوهرم خیلی بهش توضیح داده که من نمیرم وظیفه من نیست ولی تو موقعیت که میشه شوهرم میگه نمیرم مادرشوهرم شروع میکنه خودشو نفرین کردن که همسر منم عصبانی میشه میره
الان شده برا شوهر من وظیفه خواهراش توقع دارن یه روز که این کارا انجا نمیشه دعوا راه میندازن
خواهشا کمک کنید بگید من چیکار کنم ببخشید طولانی شد