هفته پیش شوهرم از سرکار اومد خونه ...خواهرای شوهرمم اینجا بودن شوهرم گوشیو داد بمن گفت عموت زنگ زده حالتو بپرسه بزنگ حرف بزن باهاش منم رفتم حیاط با عموم ک حرف زدم نشستم یکم تو حیاط بعد وارد اینستای شوهرم شدم ک دیدم برا یکی عکس فرستاده....و اونم گفته بود خودتی شوهرمم گفته بود اره و تموم شده بود....من فوری ساعتی ک شوهرم پی ام داده بودو دیدم و رفتم داخل تماسها همون ساعت یکی زنگیده بود۳دقیقه حرف زده بود یبار هم شوهرم زنگ زده بود۲دقیقه حرف زده بود...من شک کردم با گوشی خودم زنگیدم دیدم زنه
خب به خودش گفتی عکس العملش چی بود
خیلی بهم ریختم ولی بروی خودم نیاوردم تا اینکه خواهرشوهرام داشتن میرفتن یکیش شوهرش فوت کرده گفت میمونم من چن بار گفتم برو باز فردا بیا توهم خسته ای قبول نکرد
خو
چرا همرو یه جا نمیگید ...
بعد هرچی کردم جلو اون حرفی نزنم نشد اومدم تو اتاق ب شوهرم‌گفتم دیدم شوهرم صداشو برد بالا ک من کاری نکردم رف پذیرایی
خب بلایک
دیگ شوهرم گفت اتفاقا اون خانوم زنگ زده بود میگفت خانمت داره منو اذیت میکنه تو با پیج خودت بمن پیام بده ببینم خودتی یا نه..منم گفتم چرا باید میفرستادی تو این حالم خواهرشوهرم داشت بمن میگفت تو نراید گوشی شوهرتو چک میکردی بجای اینکه دون چک کنه تو چک میکنی
لایکم کن بمونه کامل شد بیام بخونم
خب صبر کردی تا یکیشون رفت اگه من بودم همونجا تو حیاط داد و فریاد میکشیدم😐متاسفانه اصلا صبر ندارم
من نخوندم، ولی به نظرم با خانواده شوهر تا میتونی رسمی وخشک باش رونده زیادم قاطی وخودمونی نشو رفت وآمد محدود
خب بعدش
خواهرشوهرت غلط کرد دیگه راش نده تو‌خونه ابم جلوش نزار میمون عنتر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز