من
پدرم خشم و کینه و عصبانیتش جوریه که محبتش رو پوشش میده و خنثی میکنه یعنی نمیتونی اسم مهربون روش بذاری برخوردش کلا جوریه بقیه میبینن میگن عجب بابای باحالی داری ولی خوب الان مثلا دو ماهه با من حرف نمیزنه سر یه چیز چرت و خیلی کینه ایه و همش میخواد ادای مهربونارو در بیاره و در کنارش داعم در حال عیب جوییه
مادرم هم که کلا خشک و غیر صمیمی اگه حرف بزنم باهاش همش یه ایرادی در میاره قبلا سر زندگیم بودم هر روز بهش زنگ میزدم ولی الان که خونشونم اگه واجب نباشه حرف نمیزنیم با هم خیلی از کارایی که مادرای شماها میکنن براتون مادر من لوس بازی و پر رو کردن بچه میدونه من وقتی ازدواج کردم تازه فهمیدم بعضی سبک های محبتی رو تو خانواده و تو خونم نسبت به همسرم انجام میدادم اما اینجا واقعا اونقدر برخورد مادرم خشک و خشن هست که نمیتونم یادمه اولین بار شوهرم یه لیوان آب دستم داد مونده بودم که مگه میشه یه نفر همچین محبتی کنه یا گاهی صبحانه برام نیمرو میزد دهنم باز میموند چون تو خونه ما باید اگه چیزی اضافه بر پنیر میخواستیم خودمون درست میکردیم نه که بگم وظیفه مادرمه نه اما قشنگیش به اینه گاهی کاری که وظیفت نیست انجام بدی که اسمش محبته مادرم یه سری کلاسا هم که رفت که خیلی بدتر شد چون داعم میگه بیشتر از وظیفه انجام بدی انرژی منفی داره نمیدونه که حده این بیشتر از وظیفه چقدره و کجاست
دلم محبت مادرانه میخواد
دلم میخواست الان که دارم طلاق میگیرم بعد ده سال که به حرفشون گوش دادمو سوختمو ساختم الان که دیگه خوپشونم مطمعن شدن این تنها راهمه بگن غصه نخوریا خدا بزرگه اما خوب ….