من از همه چی بدم میومد بخاطر حالت تهوع شدیدم یه بار فقط با خواهرم بیرون بودم موقع برگشت به خونه تو. تاکسی یه بچه با مامانش بود داشت ذرت مکزیکی میخورد دیدید که بوش چطور میپیچه هر لحظه دلم میخواست از بچه بگیرم و بخورم
اونا پیدا شدن گفتم اقا دور بزن برو همون که که سوار شدیم