سلام بچه ها، من یه پنج ساای هست با همسرم هستم سال ۹۵ عقد کردیم و ۹۶ ازدواج، قبلشم یه سه چهارماهی دوران آشنایی داشتیم که تو اون دوران خیلی همسرم اوکی بود و خیلی ابراز احساسات میکرد و... من فوق العاده دختر عاطفی و احساسی بود و تقریبا الانم با اینکه خیلی رو خودم کار کردم اما باز گاهی اوقات نمیتونم احساساتمو کنترل کنم، مشکل من اینه همسرم خیلی سرده یعنی دوران عقد هم همینطور بود تا جایی که با اینکه خیلی اخلاقای خوبی هم داره اما من به خاطر اینکه از لحاظ عاطفی و احساسی ارضا نمیشدم میخواستم جدا بشم اما اینقدر از طرف خانواده و فامیل مورد تایید بوده و هست و من شرایط خانوادگی زیاد مساعدی نداشتم نتونستم تصمیم جدی بگیرم الان اخلاقاشو میگم ببینید واقعا برای یه زن احساسی قابل هضم هست یا نه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مثلا دوران مجردی ایشون همش سفر بودن و به قول خانوادش اصلا خونه پیداشون نبوده اما از دوران عقد تا الان شاید ما ۵ تا مسافرت هم نرفتیم من عاشق سفر و گردش و تفریح برعکس همسرم... البته الان شرایط کاریش طوری هست چون مغازه دار هست نمیتونه مغازه رو ببنده بریم جایی، کلا از لحاظ جنسی خیلی خیلی ضعیف خودمم پیش قدم میشدم اما حس تجاوز بهم دست میداد در بیشتر مواقع چون ایشون معاشقه بلد نیستن بلافاصله میرفتن سر اصل مطلب با ناراحتی با اخم با قهر با زبون خوش بهش میفهموندم من راضی نیستم اما یه بار خوب میشد دوباره مراتب بعدی همین منوال طوری که من اصلا دوس نداشتم باهاش رابطه داشته باشم هرچند خودشم خیلی سرد بود
زندگی با مرد سرد و بی احساس مرگ تدریجی.۷ ساله ازدواج کردم اندازه ۷۰ سال سختی کشیدم از بیرون یه مرد ایده ال ولی من دارم نابود میشم از سردی و بی احساسیش😔
این و ان هیچ مهم نیست چه فکری بکنن...غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
از لحاظ احساسی اصلا منو ارضا نمیکنه گفتم شاید بلد نیست خودمم پیش قدم میشدم میگفت چندشم میشه دست میکشی روم یا مور مورم میشه یا قلقلکم میاد یا اعصابم خورد میشه حرفای احساسی صفر شددر صورتی که دوران آشنایی اینطور نبودا سرم درد کنه الانم که الانه دست وپاشو گم میکنه درد داسته باشم گریه میکنه اما میمیره تا دو کلام در حالت عادی قربون صدقه ام بره فقط وقتی من به نقطه جوش میرسم و اعتراض میکنم به غلط کردن میوفته و شروع میکنه ابراز احساسات اما دو روز بعد همون آش هست و همون کاسه
اسی من نقطه مقابل توام منم اذیتم چون همسرم اهل سفر و گردش و رفت و آمد ولی من دوست ندارم اون ی جور اذیت میشه منم ی جور سعی میکنیم ی جوری حد وسط نگه داریم