2777
2789
عنوان

بدترین اتفاقی ک تو مهمونی افتاد شما بگین منم میگم

| مشاهده متن کامل بحث + 1055 بازدید | 62 پست

عقد عموم من تنها رفته بودم ( مادرم عزادار بود و پدرم سرکار بود قرار بود دیرتر بیاد) 

با خواهر عروس بحثم شد ۱۳_۱۴ سالم بود اون بالای سی سن داشت 

الکی گیر داد به من 

مجلس بهم ریخت همه بحث میکردن با خانمه  به منم میگفتن به بابات نگو  (خیلی حساس بود روی من ) 

منم رفتم زنگ زدم به بابام با گریه که بیا اذیتم میکنن 

اومد  کل مراسمو بهم زد 

یه گدت بعدترش بدون جشن عقد کردن خواهرشم نیومد دیگه  البته ترسید بیاد

 " homo homini lupus " انسان گرگ است برای انسان .

دختر داییم باردار بوده یهو بلند میشه چایی بیار برای مهمونها.شلوار بارداری هم پوشیده بوده یهو تا سینی چای رو میاره شلوار میاد پایین سریع میره تو اتاق بنده خدا😂😂

پسرعموهاش و عموش و شوهرش و...همه هم بودن.

من ندیدم برام تعریف کردن

پروردگارا شکرت که بهترینها را برایم مقدر کردی.پدر و مادری که مثل کوه پشتم هستند همسری که عاشقانه و دلبرانه کنار هم زندگی میکنیم دختری که مثل گل پاک است و برادر و خواهری که عاشقانه همدیگر را دوست داریم...خدایا شکرت که در این دنیای به این قشنگی حسرت هیچ بر دل این بنده ات نگذاشتی❤

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

با بابام رفتیم شهرستان خونه یکی از دوستاش،،،خانومش سر سفره از توی برنج یه موی ۱ متری پیدا کرد انداخت دور 😐😐😐

بعدش پسرش که فک کنم ۱۰ یا ۱۲ سالش بود بدو بدو اومد از وسط سفره یدونه مرغ با دست کثیف برداشت و من چشمم خورد به صورتش دیدم دماغش آویزون شده رو لبش 🤢🤢🤢

خدایی حالم بد شد دیگه نتونستم بشینم پاشدم فرار کردم خونه بابابزرگم 🤮🤮🤮🤮

رویای مرگ شاید بهانه ایست برای تحملِ کابوسی به نامِ زندگی..........                                                               اگه توی یه کشوری،درآمدِ یه ناخن کار بیشتر از یه معلمه،به این معنی نیست که پول تو درس خوندن نیست،،،،به این معنی هست که مردم از ظاهر زشتشون بیشتر خجالت میکشن تا  مغزِ خالیشون........                                                     ماها که بابامون پولدار نبوده یه چیزی رو خوب یاد گرفتیم     اینکه خیلی راحت قید چیزایی که دوس داریمو میزنیم           پس یه لطفی در حقمون بکن،اگه دوسمون داری  زیاد ناز نکن🖤..........‌                                                                                                  🌨️⁩ اسفندیِ جذاب⁦🌨️⁩
اینطور ادما فقط ابروی خودشونو میبرن عزیزم مهم نباشه برات

بی شک اما اینکه اینجوری وسط فیلمم هست و پشت به ما نشسته خیلی آزار دهنده اس

آدمی که شمارو نصیحت میکنه در واقع داره با خودش تو گذشته صحبت میکنه🎭

تا حالا واسه خودم اتفاقی پیش نیومده.اما مثلا بوده که یهو یه چیز تو گلوم بپره منم سرفه کنم و اون نوشیدنی یا غداعه بریزه 

اما داداشم بوده

هنوزم هست

اصلا خجالت سرش نمیشه همینجور که نشستیم یه باد ظریفی میده بیرون

میزبان یه پسر مجرد ۵۰ ساله بود بعد خشتکش پاره کل دم و دستگاهش پیدا.من و مامان و خالم سرخ شده بودیم ت ...

😄😄😄😄😄😄😄

آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است بادوستان مروت با دشمنان مدارا
یک مشت مو گلوله شده زیر برنجم بود

🤤🤢🤢😰😰😰

با شلوارک میری تو آسانسور عکس میگیری لوکیشن میزنی دبی؟  پشت سرتو نگا کن نوشته استیل البرز ..  در آسانسور بزنه به کمرت ملعووون⁦O_o⁩                                                                                                                 من جواب « چه خبر » اولی رو بزور میدم بعد تو  میگی « دیگه چه خبر » ؟؟؟!!    

تو عروسی عمه کوچیکم برادر داماد کم سن بود و جوگیر . سینی غذارو بلند کرد ببره سمت مردونه پاش گیر کرد به صندلی غذاها ریخت رو اشپزا    تا اخر عروسی کسی برادررو ندید دیگه

1400/1/18 دومین فندوق مامان خوش اومدی تو دلم ... 1400/4/9 هلنا قشنگ من دخمل نازم .... یه مامان شاد و پر انرژی که جز شادی و خوشحالی و آرامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ... خونه بهم ریخته مرتب میشه چای سرد شده رو میشه عوض کرد غذای یخ کرده رو میشه داغش کرد ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما هیچوقت بچه هامون دیگه ۱ساله یا ۲ساله یا ۳ساله یا ........‌ نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم ... پسر کوچولوی من مامان عاشقته  

من تازه عروس بودم واسه شام جایی دعوت بودیم شامم مرغ ... بود خلاصه همه هی بهم تعارف میکردن بکش بخور ... منم  یه رون بزرگ ورداشتم طی این راه که برسه به بشقابم هی گفتم نیفته تو سفره آبروم بره😥😥😥  ولییی افتاااااد😁😁😁😁یه صدای شالاپی ام داد☹🥺

 انقد خجالت کشیدم  😕😕😕😕😕

قدر مادر را فقط نوزادی میداند که اگر تنی عطر مادرش را ندهد آن را پس میزند گمانم تنها اوست که میداند هیچکس جز مادر ارزش معشوق بودن را ندارد 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز