بیایید از عدالت بنهانی که دیدین و شنیدین تعریف کنید

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

ریحان(مامان_ایمان)

عضویت: 1389/01/28

تعداد پست: 536

باورم نمیشد بعد 10 سال که همش اسبشونو میتازوندن و دل منو خون میکردن هر روز به یه بهانه بیخود ، اینجوری خدا جوابشونو بده، دیگه واقعن ناامید بودم، حالا حالم خییییییلی خوبه، واقعن که عدالت خداوند علاوه بر اون دنیا توی همین دنیا هم جاریه، چوب خدا بی صداست

1390/10/25

15:50

1 نفر لایک کرده اند ...

*عسل_بانو*

عضویت: 1390/09/21

تعداد پست: 2870

سلام ه همگی
من تمام مطالبتونو خوندم
فقط یه چیز یادتون باشه همیشه که:

"نفرین مثل تیری میمونه که از کمان خارج میشه بدون اینکه متوجه باشه هدفش گناهکار یا بیگناه میخوره به هدف "
خیلی خیلی حواستون باشه نفرین نکنید نفرین اول دامن خودتونو میگیره بعد دامن طرف مقابل رو این قانونش هست چون موج منفی میفرسته به کل هستی

چرا نفرین میکنین خدا توی جایگاه حق نشسته هیچ احتیاجی به من و شما نداره که واسش تعیین کنیم چه بلایی سر چه کسی بیاره یا اینکه چطوری بقیه رو تنبیه کنه

از قدیم گفتن "چوب خدا صدا نداره"

اما نفرین اصلا" خوب نیست تو زندگیه خودتونم بازتاب منفی داره

حواستون جمع کنید تو عصبانیتها خودتونو کنترل کنید

قانونو عمل و عکس العمل تو این دنیا حاکم هر کاری که بکنیم چه خوب و چه بد به خودمون برمیگرده

پس دقت کنید به کلماتی که از دهانتون خارج میشه

1390/10/25

15:51

ریحانه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ریحان(مامان_ایمان)

عضویت: 1389/01/28

تعداد پست: 536

من نفرین نمیکردم ولی به شدت دلم میشکست ، خدا خودش جواب داد وقتی که من دیگه ناامید بودم

1390/10/25

15:54

عضویت: 1390/02/06

تعداد پست: 1669

مامان فسقلی خدا عادله. دقیقا به خاطر عدالتشه که کار بد دامن صاحبشو می گبره. خیلی وقتها نفرین نکردیم ولی خدا جواب دل شکسته مون رو داده...

1390/10/25

15:58

عضویت: 1390/02/06

تعداد پست: 1669

تابستون مادر شوهرم از شهرستان اومد خونه ما مهمونی، یه کاری کرد که بعد از رفتنش شوهرم منو کتک زد. بهش گفتم ازم حلالیت بخواه وگرنه نفرینتون می کنم. اهمیتی بهم نداد .منم با دل شکسته گفتم خدا سر خواهرت بیاره تا مادرت بفهمه. یه هفته نشده بود که ساعت 2 نصف شب خواهر شوهرم رو شوهرش با سر و روی زخمی آورد دم در خونه ما ول کرد و رفت. (پدرشوهرمینا شهرستانند و خواهرشوهرم اینجا زندگی می کنه) آنقدر کتکش زده بود که همه بدنش کبود بود. داشته خفه اش می کرده.

1390/10/25

16:03

2 نفر لایک کرده اند ...

*عسل_بانو*

عضویت: 1390/09/21

تعداد پست: 2870

آره منم همینو میگم
هر کاری که میکنیم تو این دنیا انرزی داره و این انرژی به همه هستی و کائنات فرستاده میشه و بازتابش سمت خودمونه

تصور کنید یه حباب شیشه ای رو دورتا دور خودتون بعد هر فکری که بکنید میره میخوره به این حباب یه صدا میده یه ارتعاش ایجاد میکنه (همون انرژی)بعد برمیگرده سمت خودمون
به این خاطر که ما جواب کارهای اشتباه و خوبمونو بهتر از هرکس دیگه ای میگیریم و متوجه میشیم

1390/10/25

16:03

عضویت: 1390/09/12

تعداد پست: 1026

وای تنم لرزید من خودمم دیدم مادرشوهر خواهرم بخاطر جاری خواهرم حسابی چزوندنش خیلی اذیتش کردن حالا بعد هفت هشت سال جاریه میخواد طلاق بگیره خون همشونو کرده تو شیشه مادرشوهره زنگ میزنه به خواهرم گریه میکنه. اما من گلهی فک میکنم حرصایی که آدم میخوره چی سالها و روزایی که شادیاشو از دست میده چی خواهر بیچاره من تو حاملگی بس حرص خورد الان یه بچه ییش فعال رو دستشه

1390/10/25

16:04

عضویت: 1390/09/12

تعداد پست: 1026

من خودمم منتظر عدالت خدام
همش میگم خدایا خودت حکم کن من جز تو کسیو ندارم همه کسم باش میگم خدا شرشونو از زندگیم کم کن خیلی دلم میخواد به سزاشون برسن و بدونن از کجا خوردن و شرمنده شن
آآآآه منتظرتم ای خدا

1390/10/25

16:07

عضویت: 1390/02/06

تعداد پست: 1669

وای من خیلی دیدم. خیلی. خیلی...اگه بخوام بنویسم یه کتاب میشه.

1390/10/25

16:08

عضویت: 1390/02/06

تعداد پست: 1669

نازگل جون خدا همه رو به سزای عملشون میرسونه. از بس دیدم سر کسانی که بهم بدی کردن چه بلایی اومده نمی تونم کسی رو برنجونم. می ترسم.

1390/10/25

16:09

عضویت: 1390/02/06

تعداد پست: 1669

شوهرم داشت کارهای نهایی پایان نامه اش رو انجام می داد. این وسط نمیدونم از چی ناراحت بود که هی منو اذیت می کرد. هی اخم و تخم...هی نا مهربونی. هی متلک. من یه سال بعد اون فوق قبول شده بودم. یه بار اینقدر اذیتم کرد که تو دلم گفتم ان شاالله خدا جوابتو میده. ان شاالله پایان نامه ات رو به این زودیها تموم نمی کنی و سر اون چشمت درمیاد. من دفاع کردم. تسویه کردم ولی شوهرم هنوز که هنوزه کارش لنگه. کاش نفرینش نمی کردم.

1390/10/25

16:13

عضویت: 1390/09/12

تعداد پست: 1026

معلومه دلت پاکه و بد جور شکسته نگار جون بخدا من کارم به کار کسی نیس حرف زدن بلد نبودم اما چی بگم از روی حسادت بعضیا بخاطر دخالت و رییس بازی بعضیا من نباید آسایش داشته باشم همش میگم خدایا به خودشون گرفتارشون کن دست از سر زندگی من بردارن بزارن نفس بکشم

1390/10/25

16:17

عضویت: 1390/09/12

تعداد پست: 1026

جرات ندارم با شوهرم بریم بیرون غذا بخوریم اگه مامانش بفهمه روز بعد سرکار زنگ میزنه به شوهرم اندر معایب غذای بیرون حرف میزنه پررو میگه برادر شوهرم ماشین نخره هر وقت ما خواستیم بریم بیرون اونم ببریم آخه مجرده و ما و اون تهرونیم اون خونه مستقل داره. تو آب خوردن ما هم دخالت میکنه نظر میده روزی دو بار شایدم سه بار با شوشو تلفنی در تماسه درکمال آبزیرکاهی نظر خودشو اعمال میکنه خدا از سرش نگذره هر چی به ضرر من کار میکنه و آسایش قطع میکنه

1390/10/25

16:22

عضویت: 1390/09/12

تعداد پست: 1026

من که هر وقت شوشو سر سنگینه باهام یا تغییر رفتار میده میفهمم کار کار آمریکاس!
البته شوشو فی النفسه آدم خوبیه اما بالاخره موزماربازیای مامانش روش تاثیر میزاره آخه میندازتش توی حساب

1390/10/25

16:23