یکی از عروس دایی بابام اینجوری شد.
بنده خدا تنها موند و شوهر نکرد ، یه پسر داشت.
پسره بزرگ شد نا اهل و بد.
زن انداخت بیرون.تازه تو ۴۰ سالگی برگشت خونه باباش و کارای پدر پیرش رو انجام میداد .شانسش بابا پیر بود و زود مرد.
خواهر و برادرا خونه ارثی رو هم فروختن، موندش وسط بنده خدا.
برعکس یکی دیگه هم ازدواج کرد، بچه هاشو خانواده شوهرش برداشتن و بهش ندادن دو تا دختر کوچولو بودن.
بنظر من پدربزرگم بهترین کار کردن، هنوز که هنوزه تو فامیل میگن آدم عاقلی بوده و هم بچه رو نگهداشته و هم عروسشو شوهر داده و زندگی داره عروسش