تمایز بین جاری ها

آره بعضیا اینطورن خوب هرچی باشه بالاخره خانوادشن نمی تونه بی تفاوت باشه حتی اگه حق با تو باشه

ولی وقتی مس خوای براش تعریف کنی،

آروم بشین پیشش با آرامش و اندکی ناراحتی 😂 بهش بگو (راستش خونوادت رفتن باهم بیرون منم انتظار داشتم منو هم دعوت کنن خصوصا وقتی تنهام و تو پیشم نیستی البته خوب نمی شه که به زور بخوام خودمو بینشون جا بدم شاید دوست نداشته باشن یا شاید با من راحت نیستن اصلا ولش کن بی خیال) بعد هم یه لبخند آروم و تلخ بزن ببین  اینطوری حسابی مظلوم نمایی می کنی و اونم هیچی نمی تونه بهت بگه البته گفتم که با آرامش بهش بگو

ببین کلا مردا سه تا قلق دارن که اگه هممون بلد باشیم دیگه همه چی تمومه یکیش شکمشونه یکی دیگش رو خودتون بهتر از من می دونید😂 سومیش قلق زبونتونه 

اگه با زبون خوش و مهربونی چیزی رو بهشون بفهمونید اصلا بهتون نه نمی گن ولی وقتی بهشون پرخاش می کنید اوناهم مقابله به مثل می کنن

گرچه اگه به من باشه که میگم کلا مشکلات عروس و خونواده شوهر باید بین خود عروس و مادر شوهر حل بشه هسچوقت نذارید همسرتون بین خانوادش و شما قرار بگیره چون بعدا معلوم نیست کدوم طرف رو انتخاب بکنه

در ضمن اگه خودتون با سیاست مشکلاتتونو حل کنید خیلی بیشتر به دل شوهرتون می شینید می فهمه چقد همسر فهمیده.ای داره

اوووووف اون فامیله یک جوری قاط بزنن اون سرش ناپیدا....فقط یکی دوسال تحمل کن....الان جو گیرن فک میکنن به به عروسمون فامیلمونه چه شود 

عزیزم اصلاخودتو ناراحت نکن گله گیتو بدار واسه یهروزی که خودتو مادرشوهرت تنهابودین قشششنگ رک حرفتو بزن

مثلا من خودم مادرشدهرم هرجا میرن بادختراش به من نمیگن درصورتیکه منم دعوتم بعد من ازفکوفامیل میشنوم که عه منم دعوت بودم مادرشوهرم ازطرف من جواب داد چن روز پیش رفته بودن جایی  پسرمم همراهش بود زنگ میزنن به من متاسفانه نمیشنوم که جواب بدم میخواستن پسرمو بیارن بزارن خودشون برن که جواب ندادم وپسرمم همراهشون رفته من زنگ زدم که من با بابام میام که پسرمو بیارم گفتن نه نه نه نیایا بعدازظهرخودمون میایم شصتم خبر دارشد که به من نگفتن صرر کردم اومدن به شوهرم گفته که برو زنتو بیار شام اینجا منم رفتم دیدم تنهاست بالبخند گفتم خب خوشگذشت بسلامتی رفتین اومدین گفت اره جواب ندادی بیام ببینم بچهرو بذاریم پیشت گبتم اره والا امیر گفت توام باهاشون میرفتی خب منم گفتم بابا اونا نمیدونم بامن راحت نیستن خوششون نمیاد ازمن گفت نهههه گفتم اره دیگه من فردا پس ازاینور اونور باید بشنوم که منم دعوت بودم وشما نگفتی خوااهش اگه دعوت کردن بگید من قول میدم مزاحم شما نشم همون شد ساکت شد تمرگید جاش