حدست چیه برام شده معما اخه هیچ اتفاقی نیافتاده یهو هر شب هر شب دعوت یهو میشی مخاطب درد و دلاشون بعد یهو میبینی اتفاق های بزرگ رو بهت نگفتن و یهو حتی یه زنگم نمیزنن
من که خواهرشوهرم مادرشوهرم اینجورن انقد رفت و امد میکنن که یه اتو ازم بگیرن بعد میبینی پیداشون نمیشه تا یکماه شوهرم میپرسه چرا کم پیدایین میگن زنت فلان کارو کرد فلان رفتارو کرد بهمون برخورد متنفرم ازشون
بعضیا برای مدت طولانی به گوشه ی دنج نادیده گرفته شدن سوق داده میشن و برای اعلام حظور از این کارای خز میکنن....مثل عمه ی من .... سالها ب زن عموم میگفت جادوگرو هرزه و دوست پسر دار ..... عمومم شوتش کرده بود ....و عمم همینجوری میسوخت ....از قضای روزگار سالها گزشتو من توی عقدم فهمیدم خوده عمم جادوگره و برای منم داشت عملی میکرد که مچش رو شد و بابام انداختش بیرون.... تااینکه عموی بنده سکته کرد و اون به بهونه ی عیادت پاشو ب اونا باز کرد الانم راه براه داره دعوتش میکنه خخخخ
آیه سابقم نی نی یار منو ترکوند. خدایا شکرت بابت همه نعمتات
حالا من یه سوالی دارم.خواهرشوهرم یه ماه پیش اسباب کشی داشت مادرشوهرم و پدرشوهرم هرروز اونجا بودن و براش غذای پخته میبردن و کارهاشو میکردن اما الان ما اسباب کشی داریم اصلن یه زنگم نمیزنن حالی بپرسن. به نظرتون به روشون بیارم؟ البته ما خودمون رابطمون باهاشون کمه ، دو سه ماهی یه بار میریم خونشون