من چندسال با همسرم آشنایی داشتم و از همون روزها یسری اختلافات داشتم ولی همدیگرو دوست داشتیم شرایط مالیم خیلی بهتر از همسرمه و همسرم حقوق بگیره تا اینکه ما عقد کردیم من به اینکه خانوادش اوضاع مالی خوبی نداشتن اهمیت ندادم خودش روپای خودش ایستاده بود برام ارزش داشت خانواده من بخاطر اینکه پولدار نبودن مخالف بودن من از همون ابتدا یعنی تو دوران عقد از خانوادش بدم نیومد ولی رفته رفته فقط خواستم رسمی باشم باهاشون چون حمایت نداشتن نه از نظر مالی نه حتی عاطفی الان با عقدمون ۷ ساله باهمیم اینم بگم ک مادرم تنهاس و بیشتر اوقاتش باماس ولی خونش جداس ولی ما خیلی باهم بمشکل میخوریم یسری بخاطر اینکه گفتم خانوادت پشتمون نبودن سمتم حمله کرد دست بزن نداره ولی سمتم گلدون پرت کرد من ازش چندشب پیش درخواست پول کردم چون سه ماهه بهم پول نداده گفت انقدر آویزون من نباش درصورتی ک تو زندگیمون بیشتر چیزا برای منه ومن نمیدونم تازگیا تصمیم داشتیم بچه داربشیم اما دوست ندارم تو زمانی که بچه هس دعوا کنیم و روش تاثیر منفی بذاره مشاورم پول نداره بریم همیشه بخواد برام خرید کنه هزارتا غر میزنه وسط بازار یهو ول میکنه میره یا داد میزنه