اره منم میدونم درسته الانچند تا کاغذ و چیزی داد مادرم انجام داد ولی میخام بدونم کی این شبا تموم میشه
بابام با زبون روزع میره اون خونمون گشنه تشنه امروز مادرم یواشکی با داداشم رفت اونجا دید ی کارتن انداخته روش میخابه نصف هندونه و نصف شیشه دوغ با همون افطار و سحر میکنه حالم خیلی بد شد
از سرکار میاد تا اذان شب خونمونه نیم ساعت ب اذان میره تا صبح میاد لباس میکنه میره سرکار نمیخاد با ما هم سفره باشه
همیشه منتظر ماه رمضان بودیم بخدا الان فقط گریه و گریه هیچی نمیخوریم بخدا قسم شب اول ماه رمضون برنج کردیم تا امروز بود هیچکس نمیتونست بخوره از ناراحتی