بچه ها من از بچگی رو پسر داییم کراش داشتم ولی اصلا باهم حرف نمیزدیم اون با کسای دیگه دوست میشد منم وقتی دیدم اینجوریه ناامید شدم بیخیال شدم تا اینکه رفت تو سپاه کلا نمیتونست با کسی باشه، تا اینکه چند وقت پیش ازم خواستگاری کرد ولی من خیلی گند زدم، اون هیچی از من نمیدونست فکر میکرد تاحالا با کسی نبودمو اینا ی ذهنیت کاملا پاکی ازم داشت ولی من تازه با کسی که چند سال باهاش بودم کات کرده بودم اینم چون قبل اون دوست داشتم حسم بهش زنده شده بود سر اینکه عذاب وجدان نگیرم بهش گفتم که اینجوریه، اخر رفت😭 الان من موندمو این حس لعنتی که اگه با سیاست پیش میرفتم شاید داشتمش، همش یادش میوفتم اون چون ازم هیچ چیز بدی ندیده بود همش بهم لبخند میزد ی حس خوبی بهم داشت انگار ولی من خراب کردم و الان محلم نمیزاره نمیدونم چیکار کنم نه از ذهنم پاک میشه نه اون دیگه منو میخواد