من و شوهرم دعوا کردیم تقصیر هردو مونم بود بعد اون ظرف عتیقه شکستنی من رو برداشت بکوبه تو سرم
منم صورتشو چنگ انداختم من هیچیم نشد اون ولی کبود شده جای چنگم روی صورتش
هیچ اهمیتی به من و زندگیش نمیده همش مشغول کاره ، منم تا میخوام کار کنم بهم غر میزنه که تو چرا کار میکنی