تقریبا7روزپیش برادرم متوجه شدشپش گرفته ودقیقافرداش مادرمم گرفت ضمن اینکه من هفته ی قبل اکثراپیششون بودم منتهاوقتی فهمیدم شپش گرفتندنرفتم دیگه.سرم روباوجودخارش نداشتن بانرم کننده وروغن زیتون واسفندومحلول برای شپش شستم ورفتم ارایشگاه موهام روکم حجم کردم والانم اصلاخارش ندارم.حالامادرم زنگ زده امشب ک تنهام برم خونشون ب نظرشمابرم؟برادرم میگه خوب شدن وخارش سرندارن ولی میترسم بازم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به خودم قول دادم هیچوقت غصهی گذشته رو نخورم، غصهی اتفاق افتاده.. بدترین روزی رو که داشتم یادمه، اما فقط یادمه.. مثل اون روز درد نمیکشم، مثل اون روز اشک نمیریزم.. یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم این آدم مچاله شده دیگه تا صبح دووم نمیاره ولی صبح شد.. یه روزایی تو زندگیم اومدن که فک کردم عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن ولی گذشت، رد شد، تموم شد.. اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم.. چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی، چه بخندی و قدم بزنی، دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی، همه چی میگذره..پس غصهی اتفاقی که افتاده رو هیچوقت نخور...
روسری بپوشید و بهم برخورد نکنید چون اینجور نیست که از سر یکی بپره روی سر یکی دیگه انتقالش بالش یا لباس مشترک و برخورد هست مثلا رو بوسی . من یه تاپیک درباره رفعش دارم اگر دوست دارید بخونید من وقتی توی سر دخترم دیدم از ترس مردم بعد یه دوره ای انقدر اطرافیانم گرفتن سرشونو تمیز کردم که دیگه ازش نمیترسم
اگر دوست داشتید لطفا برای شادی روح مامانم یک صلوات بفرستید 💚
الان بخوای بری ریسکه یکم، مثلا ممکنه روی مبل باشه و به لباست بچسبه و...
جوری نیست که خیلی راحت منتقل بشه ولی بازم احتمالش هست
به خودم قول دادم هیچوقت غصهی گذشته رو نخورم، غصهی اتفاق افتاده.. بدترین روزی رو که داشتم یادمه، اما فقط یادمه.. مثل اون روز درد نمیکشم، مثل اون روز اشک نمیریزم.. یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم این آدم مچاله شده دیگه تا صبح دووم نمیاره ولی صبح شد.. یه روزایی تو زندگیم اومدن که فک کردم عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن ولی گذشت، رد شد، تموم شد.. اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم.. چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی، چه بخندی و قدم بزنی، دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی، همه چی میگذره..پس غصهی اتفاقی که افتاده رو هیچوقت نخور...